جدول جو
جدول جو

معنی کوتاه عمر - جستجوی لغت در جدول جو

کوتاه عمر
(عُ)
که عمرش کوتاه باشد. کوتاه زندگانی. کوته زندگانی. که مدت حیاتش طولانی نباشد:
یکایک همی پروریشان به ناز
چه کوتاه عمر و چه عمر دراز.
فردوسی.
و از اینجا گفته اند که عاشقان کوتاه عمر باشند. (سندبادنامه ص 150). درخت شفتالو کوتاه عمرباشد. (فلاحت نامه از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوته زندگانی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ ظَ)
شخصی را گویند که از عواقب امور نیندیشد و عاقبت اندیش نباشد و غافل و صاحب غفلت باشد. (برهان) (آنندراج). کسی که عاقبت اندیش نباشد و از عاقبت کار نیندیشد و غافل باشد. (ناظم الاطباء). کسی که عاقبت اندیش نباشد. (فرهنگ فارسی معین). کوته نظر. (برهان). و رجوع به کوته نظر شود، بخیل و ممسک را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بخیل. ممسک. تنگ نظر. (فرهنگ فارسی معین). تنگ چشم. نظرتنگ. خرده نگرش. اندک بین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، نزدیک بین. آنکه نظر بلند و دوربین ندارد:
همه کس را به تو این میل نباشد که مراست
کآفتابی تو و کوتاه نظر مرغ شب است.
سعدی.
مقراض ره دور، نظرهای بلند است
قطع نظر از مردم کوتاه نظر کن.
صائب.
و رجوع به کوتاه بین و کوته نظر شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
کوتاه اندیش. رجوع به کوتاه اندیش شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
ابتر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). که دم کوتاه دارد
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ)
کوهی است که آب را در مسیل مکه ریزد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کوتاه نگر نادور اندیش، زفت کسی که عاقبت اندیش نباشد، صاحب غفلت غافل، بخیل ممسک تنگ نظر
فرهنگ لغت هوشیار